اینکه شما اینجایید و دارید مطلب ترسناک ترین جاهای دنیا را میخوانید، یعنی سرتان درد میکند برای شنیدن داستانهای وحشتناکی که گاهی باعث میشود شب از ترس خوابتان نبرد یا هر جا میروید حس کنید کسی سایهوار دنبالتان میآید یا قصد آسیبرساندن به شما را دارد. البته انکار هم نمیکنیم که برای برخی افراد، دیدن فیلمهای ترسناک یا شنیدن قصههای جن و پری، یک جور تفریح به حساب میآید. حالا از هر گروه که هستید، دل به متن بدهید تا با هم سری به وحشتناک ترین جاهای جهان بزنیم.
مثلث برمودا
بعید است کسی بخواهد از مرموزترین و ترسناک ترین جاهای دنیا صحبت کند و نامی از مثلث برمودا نبرد. این منطقه بخشی از اقیانوس اطلس است که مانند آهنربایی قوی، همه چیز را در خود میبلعد. خیلیها گزارش دادهاند که هواپیماها یا کشتیها در این منطقه از اقیانوس ناپدید شده و خبری از آنها باقی نمانده است.
در سالهای گذشته تحقیقات بسیاری انجام شد تا علت این اتفاق مشخص شود؛ اما هیچچیز روشن نیست و هنوز کسی نمیداند چه موضوعی باعث ناپدید شدن اشیا در این منطقه میشود. سالها مثلث برمودا را به مثلث مرگ میشناختند و کسی جرئت نمیکرد به آن محدوده نزدیک شود. به قول معروف حتی کسی برای برداشتن کلاهش هم ریسک نمیکرد به آنجا بود.
اردوگاه ویلارد آسیلوم در نیویورک آمریکا
اردوگاه ویلارد آسیلوم برای سالهای متمادی جایی برای اسکان پناهندگان از کشورهای مختلف بود و تمام. خب تا اینجا ماجرا هیچچیز عجیب نیست. نکته عجیب این بود که گزارش مرگهای غیرطبیعی و وحشتناک در این پناهگاه روزبهروز بیشتر از قبل میشد و همین موضوع نگرانیهایی در میان پناهندگان ایجاد میکرد. رفتهرفته اردوگاه ویلارد آسیلوم در میان مردم بدنام شد تا جایی که پای خودش را در میان ترسناک ترین جاهای دنیا باز کرد.
آسایشگاه ترنس الگنی در وستون ویرجینیای غربی
آسایشگاه ترنس الگنی در وستون ویرجینیای غربی قرار دارد. این آسایشگاه در ابتدای کار قرار بود جای امنی برای بیماران روانی باشد. ساختمان بیمارستان بسیار زیبا طراحی شده بود و دست کمی از یک قصر زیبا نداشت. اطراف آن هم فضای سبز عالی و درختان سربهفلککشیده بودند. خانوادههایی که عزیزشان را به این تیمارستان میآوردند، امید داشتند که در این آسایشگاه به آنها خوش خواهد گذشت.
رفتهرفته شهرت این ساختمان فراگیر شد و تقاضا برای بستری بیماران هم بیشتر از قبل. این موضوع باعث شد ظرفیت پذیرش به چند برابر حد نصاب برسد و مجبور شوند در هر اتاق، چند نفر را جا بدهند. این اولین گام برای بدنامشدن تیمارستان بود. مسلماً رسیدگی از این حجم بیمار روانی در از حد توان کارکنان خارج بود و آنها را خسته و عصبی میکرد و باعث میشد گام دوم در بدنامی این آسایشگاه برداشته شود.
شکنجههای عجیب و فشارهای روانی بیش از حد، سقف خشونت را به میزان عجیبی افزایش داد. با ورود یک پزشک دیوانه، آخرین ضربه برای تخریب شهرت آسایشگاه برداشته شد. بیماران بیچاره زیر دست این پزشک احمق بهطرز عجیبی آزمایش شدند تا جایی که خیلیهایشان حین آزمون و خطا جانشان را از دست دادند!
همه این اتفاقها باعث شد آسایشگاه بعد از مدتی بسیار بدنام و سپس متروکه شود. خیلیها معتقدند که شبها صدای فریاد بیماران بختبرگشته از این آسایشگاه به گوش میرسد. این فریادها آنقدر بلند و سوزناک است که لرزه به اندام انسان میاندازد. بیدلیل نیست که این بنا حتی با وجود اینکه به موزه تبدیل شده، یکی از ترسناک ترین جاهای دنیا شده است.
بیمارستان هیلز واولی
همیشه وقتی بیماریهای عجیبوغریب فراگیر میشود، پای آزمایشهای عجیبوغریبتری هم به بیمارستانها و آزمایشگاهها باز میشود. این آزمایشها که با توجیه درمان سایر بیماران انجام میشود، گاهی چنان وحشیانه و غیرانسانی است که در تصور هیچ قاتل سریالی هم نمیگنجد. همه اینها را گفتیم تا به داستان بیمارستان هیلز واولی برسیم.
بیمارستان هیلز واولی در پی فراگیر شدن بیماری سل، در شهر کنتاکی تأسیس شد. هر چند نیت اصلی، درمان بیماران بود؛ اما گاهی خبر میرسید که آزمایشهای سخت و عجیب روی بدن بیماران انجام شده است. زخمهای ناجور و فوت یکباره بیماران، سندی بر این مدعا بود تا جایی که خانوادهها جرئت نمیکردند عزیزانشان را به این بیمارستان بفرستند.
با درمان قطعی سل، بیمارستان هویتش را تغییر داد و به تیمارستان تغییر کاربری داد و این اتفاق سرآغاز بدنامیهای بدتر برای این ساختمان شد. باز هم شکنجه و باز هم آزمایشهای وحشیانه، دست به دست هم دادند که سالن مرگ بیمارستان هر روز شاهد خروج اجساد بیجان شود.
همسایهها و حتی برخی از عیادت کنندهها ادعا کردند، هر روز جسدی از طبقه پنجم پرتاب شده و هنوز به زمین نرسیده، ناپدید میشود. برخی هم از اشباحِ سیاهپوشِ عصبانی حرف میزنند و برخی از شبحی میگویند که دوست دارد دیگران را هول بدهد! همه این داستانها باعث تعطیلی تیمارستان شد. سالها بعد این ساختمان، در اختیار گروه های کاوشگر ماوراء الطبیعه قرار گرفت و حتی فیلمی به نام «The Ghosts of Waverly Hills» تولید و پخش شد که به گوشهای از جنایات این بنا اشاره میکند!
بازار طلسم و جادوگری در توگو
اسم طلسم و جادو بهتنهایی دنیایی از ترس و وحشت را به همراه دارند. دیدن یک جادوگر از نزدیک یا تماشای ابزار جادوگری هم دل و جرئت بسیاری میخواهد. حالا فکرش را بکنید بازاری باشد پر از جادوگرهای مختلف با قیافههای عجیب که اطرافشان جمجمههای مخوف و سرهای بریده حیوانات پراکنده شده.
بوهای تند و تیز و گاهی مشمئزکننده و صداهایی عجیب که معمولاً از ته حلق ادا میشود، همه بر وحشت ماجرا میافزاید. همه این تصاویر را با وجود تکهای از پای فیل، بخشی از سر شامپانزه، قسمتی از پنجههای شیر و آرواره ببر که همگی طلسم شدهاند، مخلوط کنید تا به عمق ترس ماجرا بیشتر پی ببرید.
همه آنچه در سطرهای قبل خواندید، توصیف گوشهای از بازار جادوگران است که در شهر لومه قرار دارد. این شهر در کشور توگوی آفریقا واقع شده است. اگر اهل هیجان هستید، به طلسم و نحسی اعتقاد دارید یا دوست دارید یک جمع بزرگ از جادوگران را یکجا با هم ببینید، سری به این شهر عجیب بزنید.
برج لندن
اکثر مواقع وقتی صحبت از ترسناکترین جاهای دنیا به میان میآید، در کنارش اخبار ضدونقیضی از دیدن ارواح سرگردان در آن مکان و شنیدن صداهای وحشتناک و مرموز هم هست. به عقیده بسیاری از گردشگران، برج لندن جایی برای شکنجه و کشتن مقامات عالیرتبه یا مردمان دارای نفوذ بوده است. حتی میگویند اینجا یک ملکه و یک کشیش هم بهقتل رسیدهاند. چند نفر هم اینجا روح سرگردان و بدون سر زنی را دیدهاند که به دنبال قاتلش میگردد!
راست یا دروغ بودن ماجرا را باید به بازدیدکنندگان سپرد؛ اما توصیه ما به شما این است که حتی اگر ذرهای ترسو هستید، سمت این ساختمان نروید.
تابوتهای آویخته در فیلیپین
قبیلهای با نام ایگوروت در فیلیپین زندگی میکنند که معتقد بودند نباید مردههایشان به زیر خرمنها خاک دفن شوند؛ برای همین هم مردههایشان را در تابوتهای رنگی میگذاشتند و از دیواره کوه آویزان میکردند. در واقع با این کار، روح مردگان با آزادی عمل بیشتری میتوانست در دنیای زندگان رفتوآمد کرده و با زندگان ارتباط بگیرد.
عقیده دیگر این قبیله آن بود که آدمها باید به همان شکلی که در شکم مادر قرار دارند، در تابوت هم قرار بگیرند و برای همین هم هست که طول تابوتها به بیشتر از یک متر نمیرسد. اگر عقیده این قوم درست باشد و روح ساکنان در تابوت های آویخته اکنون در این منطقه در تردد باشد چه؟
اگر انسان مثبتاندیشی باشید، میتوانید از معاشرتهای ارواح یک فیلم جذاب شبیه به انیمیشن روح بسازید و ساعتی با آن سرگرم شوید. ولی اگر ذهنتان دنبال تصاویر سیاه و خباثت درونی مردمان بدکار میگردد، باید فیلمی بسازید که در آن بلافاصله بعد از غروب خورشید، ارواح به خودشان کش و قوسی داده و برای شکار آدمهای ترسو وارد جاده میشوند!
تپه صلیب ها لیتوانی
تپهای در لیتوانی قرار دارد که با وجود مساحت کم، چیزی حدود ۱۰۰هزار صلیب را در خود جا داده است. این تپه روزگاری محل تجمع و اعتراض مردم برای استقلال لیتوانی بود. بعد از شکست قیام، مردم برای ادای احترام به کشتگان، صلیبهای متعددی در تپه نصب کردند. شوروی سابق سه بار پیاپی، این تپه را با خاک یکسان کرد؛ اما همچنان مردم لیتوانی، مصممتر از قبل، صلیبهای بیشتری را در خاک تپه کاشتند تا درخت آزادی برایشان به ارمغان بیاورد.
البته که حق این تپه نیست که در لیست ترسناک ترین جاهای دنیا قرار بگیرد؛ اما برخی که دوست دارند پیازداغ ماجرا را زیاد کنند و کمی رنگ ترس به آن بپاشند، معتقدند هرازگاهی صدایی شبیه به همخوانی گروه سرود در این تپه شنیده میشود و گاهی صداها درهم پیچیده و به نالههای سوزناک تبدیل میشود.
جزیره طاعون
در ایتالیای زیبا و جایی نزدیک به ونیز، جزیره پوگلیا قرار دارد. این جزیره را خیلیها به نام جزیره نفرینشده میشناسند. ارواح سرگردان جزیره، داستانهای عجیب و دردناکی دارند که مو به تن شنونده سیخ میکند. این ارواح هر کدام داستان خاص خود را دارند. برخی در همهگیری طاعون از دنیا رفته و در چاههای عظیم و بهصورت دستهجمعی دفن شدند و برخی دیگر بیماران روانی بودند که در بیمارستان این جزیره بستری شده بودند.
راست یا دروغش را نمیدانیم؛ اما خیلیها میگویند این بیماران روانی در این بیمارستان بهطرز وحشیانهای شکنجه میشدند یا حتی از آن ها برای تحقیقات پزشکی عجیب و غریب استفاده میشده است. فاجعه تا حدی بوده که یکی از پزشکان بیمارستان از همکاری خودداری کرده و خودش را دار زده است.
ناقلان این اخبار میگویند روح خشمگین بیماران سراغ پزشک رفته و او را تهدید کردهاند! همه این داستانها در کنار هم باعث شده است که حتی بعد از گذشت سالها هیچکس جرئت نکند پا به این جزیره نفرینشده بگذارد.
جزیره عروسکها
درباره جزیره عروسکها (The Island of the Dolls) داستانهای متفاوتی نقل شده است. یکی از داستانها میگوید که در سالها پیش مردی در کنار دریاچه قدم میزد که چشمش به بدن بیجان دخترکی در آب افتاد. او دختر را از آب بیرون آورد و برای یادبودش هر سال عروسکی به درخت کنار دریاچه آویخت.
این کار او به سنتی ماندگار تبدیل شد و از آن به بعد خیلی از افراد بدون هیچ دلیل خاصی عروسکهای سوخته و کهنه خود را از درختان این جزیره آویزان کردند. این نظریه کمی عجیب و درعین حال معمولی است و میزان ترس ماجرا را میکاهد.
نظریه دوم که باعث شده این جزیره را به یکی از ترسناک ترین جاهای دنیا تبدیل کند، سرگردانی روح دخترک در اطراف آب است. آنها میگویند این آقا به دنبال زندهکردن دخترک بود و میخواست روح سرگردانش را در قالب یکی از عروسکها بیاورد و به او جای دوباره ببخشد؛ اما موفق نشد. راویان این داستان معتقدند که روح دختر همچنان در میان عروسکها سرگردان است!
جزیره مارها در برزیل
برزیل را همه به فوتبال و قهوه میشناسند. هیچکس هم باور نمیکند که یکی از خطرناک ترین و ترسناک ترین جاهای دنیا در این کشور قرار داشته باشد. همه میگویند هزاران سال پیش سطح آب بالا رفت و باعث شد که این جزیره از آمریکا جدا شده و به محل مناسبی برای زادوولد مارها تبدیل شود. خیلیها اغراق میکنند و میگویند در هر مترمربع این جزیره، ۵ مار زندگی میکند؛ اما محققان و زیست شناسان نظر دیگری دارند و معتقدند که تعداد مارها هم اینقدر زیاد نیست.
البته فرق چندانی هم نمیکند که تعداد مارها چند تاست، مهم این است که سمیترین و کشندهتین آنها در این جزیره زندگی میکنند. برای همین هم حتی به قایقها اجازه نمیدهند به این جزیره نزدیک شوند، چه برسد به گردشگرانی که هیچ اطلاعی از نحوه برخورد با مارها ندارند.
جزیره هاشیما ژاپن
در روزگاری که ذغالسنگ ارج و قرب بیشتری داشت، مردمان ژاپنی در جزیرهای به کشف و برداشت این سنگ سیاه قیمتی مشغول بودند. معدنچیها برای اینکه رفتوآمد خود را کوتاه کنند، در همان جزیره خانه ساختند و مشغول به کار شدند. سالهای سال این جزیره محل زندگی مردمان سختکوشی بود که از دل تونلهای تاریک، نان به سر سفرههای خود میبردند.
با گذشت سالهای طولانی سکه ذغالسنگ از رونق افتاد و دیگر ارزش قبل را نداشت. برای همین هم جزیره خالی از سکنه شد. ساختمانهای خالی با پنجرههای شکسته، حیاطهایی که با علف هرز یکی شده بود و تجهیزاتی که در گذر زمان زنگزده و پوسیده بودند، از این جزیره تصویری شبیه مناطق جنگزده ساخت. کافی است زور باد زیاد باشد و سری به خانهها بزند تا صدای زوزهاش شبیه خندیدن جادوگران بدجنس شود و هر شنونده و بینندهای را بترساند.
جنگل آئوکیگاهارا در ژاپن
در بین مردم ژاپن، خودکشی تعریف دیگری است از مسئولیتپذیری. خیلی از افراد پس از سالها کار و تلاش، وقتی به اشتباهی بزرگ برمیخورند که راهی برای جبرانش نمیبینند، دست به خودکشی میزنند. هر چند از نظر همه مردم جهان با هر دین و آیینی، ناامیدی و خودکشی گناهی بزرگ و نابخشودنی است؛ اما انگار مردم این کشور، نگاه متفاوتی به این موضوع دارند.
یکی از جاهایی که ژاپنیها برای خودکشی انتخاب میکنند، جنگل آئوکیگاهارا است. این جنگل با درختان در هم تنیده و فضای مخوف خود، انگیزه ناامیدان را برای پایاندادن به زندگی بیشتر و بیشتر میکند. اوضاع تا حدی بد و وخیم است که دولت با نصب تابلوهایی به مردم تذکر میدهد که مرگ، آخرین سلاحشان نیست و راههای دیگری هم هست که میتواند مسیر زندگیشان را تغییر دهد؛ اما کسی که تصمیم خود را گرفته و پا به این جنگل میگذارد، روی همه تابلوهای اندرز دهنده جهان چشم میبندد.
مرگهای پیاپی آن هم بدون یافتن جسدها، تصور جنگلی پر از ارواح سنگین و سرگردان را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و همین کافی است تا به آن لقب ترسناک ترین جای دنیا را بدهد.
چیچن ایتزا
در توصیف چیچن ایتزا (Chichen Itza) میخوانیم که معبدی باستانی برای مایاها بوده است. در واقع اینجا یک معبد هرمی شکل در مکزیک است که مایاها در آن به عبادت خدای خود میپرداختهاند. تا اینجای قضیه که هیچ چیز ترسناکی وجود ندارد و همه چیز گل و بلبل است؛ اما وقتی وارد همین معبد باشکوه و زیبا میشوید، درمییابید که بخشی از ساختمان باشکوه به برگزاری مراسم قربانی تعلق دارد. در این مراسم هر چیزی ممکن بود به پیشگاه خدایان هدیه شود، حتی انسانها!
بله به اینجای داستان که میرسید ترسی چندشبار بر تنتان مستولی میشود. هزار سال پیش، بزرگان معبد با دلی که از خرافه و جادو سختتر از سنگ شده بود، دور هم مینشستند و گریهها و تمناهای مردمانی را نظاره میکردند که برای پیشکش به درگاه خدا، با دستان بسته کشته میشدند!
عمارت مونت کریستو در نیوساوت ولز استرالیا
بیشتر مکانهای ترسناک دنیا خط و ربطی به مرگهای مشکوک دارند؛ برای مثال همین عمارت مونت کریستو در استرالیا. اتفاقات عجیب و مرگهای وحشتناکی که از این ساختمان گزارش شده است، مو به تن هر شنوندهای راست میکند. مثلاً یک بار گفتند که پسر بچهای از بالای نردههای ساختمان به پایین پرت شده است. یا اینکه سرایدارهای عمارت بهطرز فجیعی در کلبهشان به قتل رسیدند. یا حتی گفته اند که جسد پسری در این عمارت پیدا شده است که زندهزنده در آتش سوزانده شده!
همینها کافی است یا دنبال دلیلهای دیگری برای اثبات این موضوع هستید که بیشک عمارت مونت کریستو یکی از ترسناک ترین جاهای دنیا محسوب میشود؛ جایی که با خون، درد و فریادهای بسیار بلند آمیخته شده است.
کلیسای کوچکی از جنس استخوان در پرتغال
گاهی ترسناک ترین جاهای دنیا فقط ترسناک نیستند، بلکه آنقدر عجیب و حالبههمزن هستند که کسی رغبت نمیکند سری به آنها بزند؛ اما اینکه شما الان مشغول خواندن این نوشته هستید، یعنی خودتان را برای مواجهه با هر خبری آماده کردهاید؛ پس شهامت خودتان را بعد از خواندن این سطرها و دیدن تصویر زیر بسنجید.
در یکی از شهرهای کشور پرتغال، درست در کنار کلیسای سنت فرانسیس، کلیسای عجیبوغریبی وجود دارد که به جای مصالح معمول و مرسوم، در بنایش از استخوان استفاده شده است. محلیها میگویند که برای برپایی کلیسای «Capela dos Ossos» استخوانها و جمجمه ۵ هزار راهب کنار هم جمع شدهاند. چند اسکلت هم از دیوارهای کلیسا آویزان است که یکیشان مربوط به کودکی ناشناس میشود.
هدف سازندگان این کلیسا، گوشزد کردن موضوع مرگ است؛ ولی چرا از این روش تهوعآور استفاده شود؟ خدا میداند و بس!
دخمههای پاریس
در بالا برایتان از کلیسایی گفتیم که با اسکلت مردگان ساخته شده بود. اینجا میخواهیم از دخمههایی بگوییم که در شهر پر از هیجان و زیبایی پاریس قرار دارد. توریستهایی که در حال قدمزدن روی سنگفرشهای خیابان هستند و در حین نگاه به برج ایفل موزیکهای عاشقانه فرانسوی را زیر لب میخوانند، هیچ وقت پیش خود فکر نمیکنند که چند متر پایینتر و درست زیر پایشان تونلهایی باشد که حدود ۶ میلیون جمجمه را در خودش جا داده است.
داستان این استخوانها هم این است که جایی برای دفنشان پیدا نمیشده و در این دخمههای زیرزمینی جمع شدهاند. البته در چند سال اخیر این مجموعه به موزهای زیبا برای علاقهمندان تبدیل شده است. اگر شما هم جگر شیر دارید و دلتان موزهای متفاوت میخواهد، دل به دریا بزنید و به دیدن این موزه مخوف بروید.
کلیسای سنت جرج در جمهوری چک
سالها پیش مردم در کلیسا مشغول عبادت بودند که ناگهان سقف کلیسا فرو ریخت و مردم زیر آوار جانشان را از دست دادند. این اتفاق بسیار سخت و سنگین بود و کسی نمیخواست فراموشش کند. برای همین هم مدتی بعد از تعمیر کلیسا، هنرمندی چند مجسمه شبیه به اشباح درست کرد و روی صندلیهای کلیسا گذاشت.
این اشباح در نگاه اول ترسناک، خسته و ناامید هستند و به همین سبب این کلیسا را به یکی از ترسناک ترین جاهای دیدنی دنیا تبدیل کردهاند.
هدف این هنرمند از ساختن چنین مجسمههایی بیشتر زندهنگاهداشتن یاد و خاطره درگذشتگان بود؛ اما به مرور زمان این اثر هنری به یکی از جاذبههای این شهر تبدیل شد. این روزها هزاران گردشگر، به دیدن این کلیسا میروند و برای درگذشتگان این اتفاق طلب مغفرت میکنند.
پایان لیست ترسناک ترین جاهای دنیا
در این نوشته با شما درباره ترسناک ترین جاهای دنیا صحبت کردیم. این نوشته مخصوص آن دسته افراد هیجانطلبی بود که به دنبال کشف رازهای مخوف هستند. البته میتواند دستمایه خوبی برای تولید فیلمنامههای پر هیجان در ژانر وحشت هم باشد. نظر شما چیست؟ شا چه جاهای ترسناک دیگری میشناسید که به این لیست اضافه کنید. دوست دارید با ترسناک ترین جاهای دیدنی ایران هم آشنا شوید؟ به مقالهاش سری بزنید.